مرحوم علامه طباطبایی میفرماید: روزی من در مسجد کوفه نشسته و مشغول ذکر بودم، در آن بین یک حوریه بهشتی از طرف راست من آمد و یک جام شراب بهشتی در دست داشت وبرای من آورده بود و خود را به من ارائه می نمود. همینکه خواستم به او توجه کنم یاد حرف استادم (آیت الله میرزا علی قاضی) افتادم که در بین ذکر و اوراد اگر چیزی رخ داد و چیزی دیدی توجه نکن، و ذکرت را ادامه بده، و لذا چشم پوشیده و توجهی نکردم.
پس آن حوریه برخاست و از طرف چپ من آمد و آن جام را به من تعارف کرد، من نیز توجهی ننمودم و روی خود را برگرداندم، پس آن حوریه بهشتی رنجیده شد و رفت و من تا به حال هر وقت آن منظره به یادم می افتد، از رنجش آن حوریه متاثر می شوم!




















































